وای که دیگه کارمون سخت شد
دیروز ٢٢ مهر بود که مامانی بالشش رو تکیه داده بود به مبل و داشت با دوستش اونطرف اتاق تلفنی حرف میزد یکدفعه دید بله سنا خانم پا زد و از پشتی بالا رفت و رفت روی مبل و رسید به برسش که عاشقش هست مامانی سنا رو آورد پائین ولی این گل دختر دیگه راهش رو یاد گرفته بود و حتی وقتی مامانی بالش رو برداشت به خود مبل پا زد و رفت بالا دیگه سنا خانم تا شب کارش شده بود بالا رفتن از مبل و رسیدن به وسایلی که مامانی برای دور موندن از دست سنا گلی گذاشته بودن بالای سر مبلها حسابی خطرناک شده چون وقتی کتاب از دست سنا خانم روی زمین افتاد دختر ما با سر خودش رو هل داد سمت پائین مبل تا به کتاب برسه و اگه بابائی دیر رسیده بود یه اتفاق بد خدای نکرده پیش اومده بود ...
نویسنده :
مرضیه
14:17